از مجروح ۲ ساله حرم شاهچراغ چه خبر؟
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۱۶۸۵۱
پدر "راستین اسلامی" کودک ۲ ساله اراکی که در حمله تروریستی چهارم آبان ۱۴۰۱ به حرم مطهر شاهچراغ(ع) مجروح شده است، گفت: پسرم از زمان وقوع حادثه تاکنون سه بار تحت عمل جراحی قرار گرفته و هنوز بستری است.
به گزارش مشرق، احسان اسلامی روز سه شنبه اظهار کرد: در حال حاضر راستین در مراقبتهای ویژه بیمارستان نمازی بستری است؛ متاسفانه تا خیالمان راحت میشود که راستین در شرایط بهتری قرار دارد، عفونت دیگری سر باز میکند؛ در شب حادثه یک تیر از پهلوی راستین وارد شده و از پهلوی دیگر خارج شده است و یک تیر هم به روده بزرگ او اصابت کرده و رودهاش پاره شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۲۰ روز بستری در بیمارستان و سه بار عمل جراحی
پدر "راستین" ادامه داد: پسرم از زمان وقوع این حادثه تاکنون سه بار تحت عمل جراحی قرار گرفته است. راستین نزدیک ۲۰ روز است که در بیمارستان بستری است و در این مدت برای اینکه عفونت بدنش از بین برود به صورت مداوم، آنتیبیوتیک مصرف کرده است.
اسلامی اضافه کرد: پس از انجام سونوگرافی در روز شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱، کادر درمان به ما گفتند که شکم راستین دیگر عفونت ندارد اما ظاهراً به دلیل عدم تحرک، ریههایش عفونت کرده است.
وی گفت: در آن روز، سیتی اسکن و عکس گرفته شده و سونوگرافی از ریه و شکم انجام شده است اما راستین در چند روز اخیر مدام تب داشته، بنابراین قرار شد به جز ریه و زخمش، سونوگرافی از کل بدنش انجام شود تا از نبود عفونت دیگری در بدن او مطمئن شویم.
اسلامی بیان کرد: از آنجا که روده راستین آسیب دیده است در عمل جراحی اول، روده بزرگ او برش داده شده و روده را خارج از شکم قرار دادهاند. احتمالا تا ۲ ماه این روده باید خارج از شکم او بماند تا ترمیم شود.
وی اضافه کرد: پس از مدتی پزشک او متوجه شد این زخم عفونت کرده است؛ لذا مجبور شدند برای خارج کردن عفونت، یک بار دیگر راستین را به اتاق عمل ببرند و چند بخیه را باز کنند؛ حتی برای بار سوم هم به دلیل شستشوی کامل شکم، او را به اتاق عمل بردند.
او یادآور شد: خدا را شکر در حال حاضر عفونتی در شکمش وجود ندارد؛ حالش هم بهتر شده بود اما دوباره تب کرد و ۲ روز است که مدام تب میکند؛ ظاهراً ریههایش با مشکل مواجه شده است.
اسلامی ادامه داد: پدر و مادرم هم در این حادثه آسیب دیده بودند که تحت عمل جراحی قرار گرفتند و خوشبختانه حالشان بهتر شد و جمعه ۲۰ آبان ۱۴۰۱ به اراک بازگشتند.
او اضافه کرد: مادرم یک تیر در ران و یک تیر در قوزک پایش اصابت کرده بود که منجر به شکسته شدن ساق پا شده بود؛ در واقع پای چپ مادرم آسیب بسیاری دیده است؛ پدرم هم یک تیر به رگ قلبش و یک تیر هم به پایش اصابت کرد که هر ۲ تیر از بدن پدرم خارج شده است؛ آنها در حال حاضر در اراک هستند.
سفر به شیراز برای انجام کار اداری و زیارت
وی که به اتفاق پدر، مادر، همسر و ۲ فرزندش به شیراز سفر کرده بود، در خصوص این سفر و حضور خانوادهاش در حرم شاهچراغ (ع) به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: شامگاه سهشنبه سوم آبان ۱۴۰۱ برای انجام کاری اداری به شیراز سفر کردیم و از آنجا که پدر و مادرم سن بالایی دارند و تاکنون سفر زیارتی به شیراز نداشتند ما را در این سفر همراهی کردند.
اسلامی یادآور شد: زمانی که به شیراز رسیدیم برای انجام کار اداری مجبور شدیم که با همسرم به کامفیروز ( در شهرستان مرودشت) برویم؛ سفر ما همزمان با فراخوان سراسری اعتراضات بود که به همین دلیل تصمیم گرفتم پدر، مادر و "راستین" فرزندم را برای امنیت بیشتر و برای اینکه در خیابانهای شهر نباشند در حرم شاهچراغ بگذارم و خودم به همراه همسر و فرزند هشتسالهام راهی کامفیروز شوم.
پدرم گفت راستین هم تیر خورده است
پدر راستین افزود: غروب همان روز پس از اذان مغرب پدرم با من تماس گرفت و سراسیمه از من پرسید «احسان کجایی؟» از او پرسیدم چه شده است؟، گفت" «در حرم شاهچراغ تیراندازی شده، همه را به رگبار بستهاند و ما هم تیر خوردهایم.» در ابتدا فکر کردم کار اغتشاشگران است. پرسیدم راستین حالش چطور است، پدرم پاسخ داد راستین هم تیر خورده است.
وی گفت: از زمانی که شنیدم راستین تیر خورده، دیگر متوجه نشدم چگونه مسیر شیراز را طی کردیم و چطور به شیراز برگشتیم. چندین بار در مسیر تماس گرفتم اما پدرم نمیتوانست صحبت کند؛ راننده آمبولانس موبایل پدرم را پاسخ داد و گفت در حال انتقال خانوادهات به بیمارستان مسلمین هستیم.
اسلامی افزود: ۲ ساعت طول کشید تا به شیراز رسیدم و در این ۲ ساعت مرگ را جلوی چشمانم دیدم. من و همسرم در این مدت به هر کس که فکر میکردیم متوسل شدیم. خیلی شرایط بدی بود. هیچوقت این حال را تجربه نکرده بودم.
وی اضافه کرد: به شیراز که رسیدیم یک راست به بیمارستان مسلمین رفتیم؛ بیمارستان بسیار شلوغ بود و اجازه نمیدادند وارد شویم. اصلا حال خوبی نداشتم و با پرسنل بیمارستان مشاجره کردم. میگفتم بچهام اینجاست اجازه بدهید وارد شوم. یکی از پرسنل بیمارستان پاسخ داد که کودکی به این بیمارستان نیاوردهاند. او گفت حدود ۱۰ تا ۱۲نفر را به اینجا آوردهاند که هویت آنها مشخص نیست؛ برخی فوت شدهاند و برخی را هم به اتاق عمل بردهاند.
اسلامی بیان کرد: چند پرسنل که متوجه شدند حال من و همسرم خوب نیست تلاش کردند با سایر بیمارستانها ارتباط برقرار کنند تا از وضعیت پسرم مطلع شوند؛ با پیگیریهای بسیار متوجه شدیم یک کودک مجهولالهویه در بیمارستان نمازی شیراز است.
یافتن راستین از روی گردنبند حرز امام جواد(ع)
وی افزود: خیلی سریع به بیمارستان نمازی مراجعه کردیم؛ آنجا به ما گفتند که یک کودک ۲ساله که یک حرز امام جواد(ع) در گردن داشته در اتاق عمل است؛ وقتی حرز را دیدم شوک شدم و نتوانستم خودم را نگه دارم؛ همه ما یک حرز امام جواد به گردن داریم و با دیدن حرز متوجه شدم آن کودک که در اتاق عمل بود راستین پسرم است.
اسلامی یادآور شد: من و همسرم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتیم و تیم پزشکی تلاش کردند ما را آرام کنند. آنها به ما دلگرمی میدادند؛ از یک طرف خوشحال بودم راستین پیدا شده اما از طرفی هم نگران وضعیتش بودم.
وی بیان کرد: حالم به اندازهای بد شد که خودم را هم به اورژانس بردند و آرامبخش تزریق کردند.
وی گفت: هنوز هیچ اطلاعی از وضعیت پدر و مادرم نداشتم؛ با پیگیریهای زیاد متوجه شدم مادر و پدرم در بیمارستان مسلمین هستند؛ مادرم تازه از اتاق عمل خارج شده بود و پدرم در آیسییو بود و وضعیت خوبی نداشت.
راستین در کنار پدر و مادرشدر بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانزبان راستین بند آمده بود
پدر راستین در رابطه با وضعیت کنونیشان در شیراز گفت: یک اتاق در بیمارستان برای اسکان به ما داده شده است. البته ارگانهای دیگر هم محلی را برای سکونت به ما پیشنهاد دادهاند اما ما نگران حال راستین هستیم و به خاطر اینکه احساس آرامش و امنیت کند ترجیح میدهیم در کنارش باشیم.
پدر این کودک مجروح شده در حادثه تروریستی شاهچراغ (ع) اظهار کرد: در همان روزهای نخست شوک زیادی به راستین وارد شده بود و اصلا نمیتوانست با ما صحبت کند؛ انگار از ترس زبانش بند آمده بود؛ اما چند روزی است که او شروع به حرف زدن کرده است و ما برای اینکه احساس آرامش کند و روحیهاش را به دست بیاورد ترجیح میدهیم در کنارش بمانیم.
بر اساس این گزارش، غروب چهارشنبه چهارم آبانماه ۱۴۰۱، فردی مسلح با حمله به حرم مطهر حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع)، زائران این حرم را به رگبار بست.
این حمله تروریستی بنا بر آخرین اعلام مسئولان استان فارس، ۱۳ شهید و ۳۰ مجروح در پی داشته است.
در این حادثه سه نفر از هموطنان اراکی نیز در حرم مطهر شاهچراغ(ع) حضور داشتند؛ "راستین" به همراه پدر بزرگش حسن اسلامی و مادربزرگش معصومه دربندی از استان مرکزی در این حمله تروریستی مجروح شدند.
منبع: ایرنامنبع: مشرق
کلیدواژه: قیمت حادثه تروریستی شاهچراغ حرم شاهچراغ ع مشرق استان مرکزی شادمهر راستین خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت حرم شاهچراغ تیر خورده عمل جراحی آبان ۱۴۰۱ متوجه شد اتاق عمل یک تیر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۱۶۸۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این شهید حتی موقع به دنیا آمدن فرزندش هم حاضر نشد به خانه برگردد!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلیهایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدتهای خود را در عملیات غرورآفرین الی بیتالمقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه درپی میآید ماحصل گفتگو با محترمالسادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است.
بیقرار رفتن بودبنابر روایت ایسنا، سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم میکرد. خدمت سربازیاش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش میگوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کارهای خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کارهای خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک میکرد. همیشه نماز را اول وقت میخواند و من بلافاصله پشت سرش میایستادم. نمازهای جماعتمان را هیچگاه از یاد نمیبرم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی میکردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار میداد. جمعیت به پادگان نزدیک میشد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضیها میگفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما میکشاند.» چند روز بعد پادگانهای ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوبارهای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد.
خبر تولد فاطمهخدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش میگفتند: یکی از بچهها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی میخواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی میگذاشت. بعضیها از دور میگفتند:مبارکه! عدهای هم میپرسیدند:اسم دخترت را چی میگذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!
فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچهها میخواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات میمانم.
شهادت در بیت المقدسهمرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعدها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپارهای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای نالهای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. میدانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی میخواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه میگوید وقتی به شهادت رسید کوچکترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهرهاش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود.
بدرقه با دعای خیرقبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعدها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالیکه سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه میخواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمیبینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!
فاطمه و شهادت پدرخیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیتالمقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه میکرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد.
از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامهای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایتمدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیههایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901499